http://www.kurdpress.com/Fa/NSite/FullStory/News/?Id=38458#Title=به رسم وفا


اگر طالبانی را پدر سیاسی عراق جدید بنامیم سخنی به گزاف نگفته ایم و شاید بتوان گفت عراق باید سال ها انتظار بکشد تا مادری از این کشور چنین فرزند برومندی را به جامعه همیشه آشفته اش تقدیم نماید.

 
تهران- ظهر 28مین روز از آخر‌ین ماه پاییز، خبرسکته مغزی و تایید و تکذیب های مکرر از مرگ وی، رسانه های خبری جهان را به خود مشغول کرد. باور این­خبر برایم سخت بود و آرزو می کردم دروغ باشد. ابتدا در تماسی با دفترش در تهران وضعیت وی را جویا شدم ولی متاسفانه خبر درست بود. ناخودآگاه داستان آشنایی باوی طی حدود دو دهه مثل فیلمی از جلوی چشمانم عبور کرد. بی درنگ دست به قلم شدم تا به این بهانه یادی از مبارزی که مظهر وفا، مرام و مسلک بود را گرامی بدارم .
زمستان سال 1372 ه. ش بعد از یک دوره نسبتاً طولانی سردی در روابط اتحادیه میهنی با ایران و قطع ملاقات وی با مقامات و دست اندرکاران کشورمان، در منطقه ای به نام سنگاو در خط مقدم درگیری اش با ارتش صدام ،با طالبانی ملاقات کردم، ملاقات با مردی با صفات و ویژگیهایی که از وی شنیده بودم برایم جالب بود؛ حوالی ظهر بود که به همراه تیمی از پیشمرگانش که از سلیمانیه من را همراهی می کردند به مقرش رسیدیم. خیلی گرم و صمیمی تحویلم گرفت به قدری که گویا سال ها همدیگر را می شناختیم. طالبانی که اطرافیانش او را مام جلال صدا می کردند رو به من کرد و گفت موقع نهار است بهتر است اول نهار بخوریم بعد صحبت کنیم، همین طور هم شد و دستور داد سفره را پهن کردند. مام جلال گفت: امروز ابو شهاب که او را استاندار کرکوک معرفی کرد برایم دلمه آورده است امیدوارم خوشت بیاید. بعد از صرف نهار مذاکرات مان شروع شد. از هر دری صحبت کردیم. از روابط دوجانبه تا حضور نیروهای غربی در شمال عراق و از آرایش سیاسی در کردستان تا درگیری اخیرش با ارتش عراق. او خیلی آرام به حرف هایم گوش می داد، وقتی به مسائل دوجانبه رسیدیم قلمی برداشت و به زبان کردی نوشت « ئیمه و ئیران» یعنی ما و ایران و با این کار نشان داد که رابطه با ایران برایش از هر چیزی مهم تر است. در پایان به او گفتم می توانم خواهش کنم در هر شرایطی در موضع گیری نسبت به ایران با احتیاط بیشتری برخورد بنمایی؟ با این کار می خواستم به او بگویم که کشورم از مواضع قبلی وی ناراحت است، وی به صورتم نگاه عمیقی انداخت و گفت: نمی خواهی از من حرف درست بشنوی؟ زود پاسخ دادم البته‌ چراکه‌ نه‌، گفت: کاک امیری من الان در ماه عسل با ایران هستم ولی به تو دروغ نمی گویم. من مثل یک قایق کوچک در میان امواج خروشان اقیانوس ها هستم و باید این قایق را به سلامت عبور دهم؛ بنابراین روزی نیاز دارم با شما دوست باشم و روز دیگر دشمنی کنم لذا از من چنین انتظاری نداشته باش. اما گویا درخواستم را اجابت کرد و شرایط سیاسی عراق و منطقه به گونه ای رقم خورد که تا لحظه شنیدن این خبر هر روز روابطش با ایران عمیق تر شد تا جایی که به یکی از صمیمی ترین دوستان جمهوری اسلامی ایران در عراق تبدیل شد و فشارهای دائمی آمریکا به وی نتوانست در این مسیر خللی ایجاد کند.
روابط من با ایشان نیز تحت این شرایط گرمتر و خودمانی­ترشد. درجاهای مختلف از سلیمانیه گرفته تا اَزمر، از قلعه چولان تا دوکان و از هنگام شکستش از ارتش عراق در31آب 1996،که باز اولین دست اندرکار ایرانی بودم که از تهران به دیدارش در مرز"قاسم رش"رفتم تا کاخ ریاست جمهوری در بغداد، بارها با وی ملاقات داشتم. در همه این دوران رفتار یکسانی از وی با خود مشاهده کردم. او همواره بر روی یک صندلی در خروجی محل اقامتش به انتظارم می نشست اگر قبل از ظهر می رسیدم باید نهار را با او صرف می کردم و اگر بعد ازظهر می رسیدم شام را میهمانش می شدم. براستی طالبانی کسی بود که در کوه های کردستان در کسوت یک مبارز و پیشمرگ و در کاخ ریاست جمهوری در بغداد هدف واحدی را تعقیب کرد. طی سال های مبارزه، ازطالبانی هدفی جز "سرنگونی صدام واستقرار دموکراسی درعراق" ندیدم و برای تحقق این هدف هم از هیچ کوششی دریغ نکرد، از بدست گرفتن اسلحه در قامت یک پیشمرگ و مبارز تا فعالیت در میدان دیپلماسی و جنگ روانی از او چریکی ساخته بود که شاید تنها دشمن او صدام به عمق وجودیش پی برده بود، آنچنان که می گفت: « طالبانی مثل ماهی لغزنده است هرچه او را به دام می اندازی از دست در می رود».
نقش طالبانی بعد از سقوط صدام در عبور این کشور از بحران های متعدد بر کسی پوشیده نیست. او با پشتکار مثال زدنی خود دائماً در حال رایزنی با گروه­ها، احزاب و شخصیت های عراقی و غیر عراقی برای رساندن عراق به سر منزل مقصود بود. هرجا کار سخت و پیچیده می شد با روح لطیف و شوخ طبع خود تلاش می کرد با خنداندن همه دلها را به هم نزدیک نماید. در یکی از این دیدارها از او پرسیدم چگونه اوضاع را به پیش می بری؟ پاسخ زیبایی داد و گفت: "دیپلماسی شام "را در پیش گرفته ام و به بهانه میهمانی و شام همه را دور هم جمع می کنم تا شاید راهی برای عبور کشور از بن بست بیابم. وی به همین سبب در بسیاری موارد از حقوق مسلم حزبی و شخصی خود برای این هدف آرمانی صرف نظر کرد. از این رو اگر طالبانی را، پدر سیاسی عراق جدید بنامیم سخنی به گزاف نگفته ایم و شاید بتوان گفت عراق باید سال ها انتظار بکشد تا مادری از این کشور چنین فرزند برومندی را به جامعه همیشه آشفته اش تقدیم نماید.
اما طالبانی فقط سیاستمداری ماهر نبود بلکه انسانی با وفا و اهل مرام و مسلک بود و شهادت می دهم در طول دو دهه مراوده با همه مبارزین عراقی اعم از عرب و کرد شیعه و سنی، مذهبی و غیر مذهبی او را از بامرام ترین سیاست مداران عراق دیدم. در هر مکانی وموقعیتی در جمع خودی و غیر خودی من را دوست روز های ره ش( روزهای سیاه) خطاب می کرد. و تنها چند روز قبل از این خبر بود که یکی از دیپلمات های کشورمان در بغداد به محض ورود به ایران به من زنگ زد و گفت طالبانی گفته که از بغداد تا تهران به شما سلام برسانم. به رسم همین وفا از خداوند بزرگ برایش سلامتی مسئلت نموده و بازگشت ایشان به صحنه پر تلاطم عراق را آرزومندم .