پاسخ به بی اخلاقی، پرونده سازی و توهم علی افشاری در رادیو زمانه
این یادداشت برای سایت رادیو زمانه هم ارسال شد اما مدعیان حقوق بشر و آزادی بیان، منتشر نکرده اند و این هم خلاف اخلاق رسانه ای است که این افراد، مدعی ان می باشند.
تا جائی که من شنیده ام ، معمولا در مطبوعات همه دنیا ، و رسانه های مدعی آزادی و حقوق بشر و ... لااقل بر روی اسناد سخنانی را بیان می کنند تا کرامت و حق یک انسان ، پایمال نشود.
اما امروز در سایت رادیو زمانه، چشمم مان به جمال مطلبی روشن شد که تصور ذهنی ام این بود در شب نامه ای حزبی و یا روزنامه معروف منتشر شده در تهران !، منتشر شده است اما نه « رادیو زمانه – رادیوی حکومت هلند - دور از جان! ـ برای دفاع از آزادی بیان و حقوق بشر در ایران » بود ؛ آن هم رادیویی که 2-3 روزی نان و نمک اش کرده ام و به حکم رعایت ادب و حرمت نان و نمک، دوست دارم این توضیح را بدهم.
- در سفر من به ایران 2 مراسم نقد و بررسی کتاب برگزار شد و بر خلاف ادعای افشاری، در سایت های بازتاب، انتخاب، عصر ایران، افکار، تاریخ شفاهی، تاریخ ایرانی، کردها و ... گزارش جلسه منتشر شد ، وقتی خبرنگاران روزنامه های اعتماد و شرق هم در جلسه حضور دارند، طبعا خبرگزاری فارس هم حضور داشته،
وقتی روزنامه شرق[1] نخست گزارش را در 2 خرداد منتشر می کند، طبیعی است که خبرگزاری فارس هم به طور خلاصه ای برداشت خودشان را منتشر کنند،
در حالی کامل آن در سایت تاریخ ایرانی[2] منتشر شده است. و طبعا همه این اخبار را می توان در وبلاگ رسانه ای این کتاب، در دامگه حادثه، جستجو کرد. [3] ( بنابراین در دعوت افراد و ... بنده نقشی نداشته ام، جز ان سازمان برگزار کننده)
- همانطور که یکی از سخنران ها - حقانی - انسانی متوهم بود و دانش تاریخی نداشت، شما هم با وی هم جهت شده اید و هر دو برایتان اولویت های فرقه ای – ایدئولوژیک مطرح است که بالطبع برای پژوهش تاریخی، بی معناست وانگهی، شما در این مطلب رادیو زمانه با همان آقا، همداستان و همصدا شده ای !، اما قضاوت تاریخی، دانش تخصصی می خواهد که شما ، فارغ از ان هستید و چون بنده درباره " حسین حاج فرج دباغ " گفته ام که شادروان منزوی در مصاحبه گفته که این آقا دورانی بازجوی زندان اوین بوده، شما شمشیر کشی را به خاطر دفاع از سروش - استاد هرزه زبان تان - آغاز فرموده اید که البته اهمیتی ندارد. چه بخواهی و چه نخواهی، تاریخ خواهد نوشت که انقلاب فرهنگی در ایران، سودی برای رشد و اعتلای فرهنگ و هنر ایران زمین نداشته . کاری به سفسطه کردن سروش و شما هم ندارم، ایشان شهامت عذرخواهی دراین باره و نقش محرز اش، نداشته و ندارد.
- وقتی به اینجانب اتهام صریح می زنی که من مامور وزارت اطلاعات و سپاه و موساد و ... هستم، بنده اتهامی نمی زنم اما یک نکته را به زبان صریح و کُردی می گویم :
الف : به شهادت همه دوستان مشترک، شما کارمند رسمی بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی در ایران بودید، درست است ؟ ،
ب: شما کارمند سایپا بوده اید، با حقوق عالی . اما هرگز در کارنامه خود به این 2 نکته اشاره ای ندارید. ) که بنا به تفکر حضرتعالی همین ۲ مورد می شود وابسته به ناکجا آباد ؟!
ج: شما در نشست هایی ضد ایرانی که مخارج اش را عربستان آل سعود، پرداخت می کند، شرکت می فرمائید. / قبلا نوشته بودم جلسه اختاپوس ها!
د: با همه ادعاهای مبارزه در ایران، اما ممنوع الخروج نبوده اید و از فرودگاه، صاف و مستقیم تشریف برده اید. غیر از این است ؟
اما بنده در عمرم ، جز تدریس 2 ترمی در زبان شناسی و ترجمه، در دانشگاه آزاد و دانشگاه علمی کاربردی تهران، هرگز نه استخدام جائی بوده ام و نه از جائی در سراسر ایران، پولی دریافت کرده ام.
همیشه هم مواضع من درباره ضدیت با تروریست ها و تجزیه طلب و کمونیست ها، دفاع از تمامیت ارضی ایران، واضح و آشکار بوده و هست و بعد از انتشار کتاب خاطرات جلال طالبانی، مورد هجوم مافیای تبلیغاتی – رسانه ای حزب دمکرات کردستان عراق به رهبری مسعود بارزانی قرار گرفته ام ( زیرا که آنها را اسرائیلی خواندم و گروهک های مسلح کومله و دمکرات و پژاک را کارت بازی دست ایشان) و این موج اتهام های بی سر و ته، این فرقه را صرفا می شنوم اما برایم اهمیتی هم ندارد. ام من ا لااقل 3-4 بار به حکم دادگاه انقلاب اسلامی ، طعم ممنوع الخروجی را چشیده ام اما هرگز داد و هوار و عوامفریبی نکرده ام !، که البته شرح اش را در مقدمه جلد اول کتاب پس از 60 سال ( خاطرات جلال طالبانی)، رسما و علنا نوشته ام.
- مثل شما نیستم که حرمت نان و نمک نداشته باشم، اما شما چون معامله گر و سوداگر هستید، حتی حاضرید مادر خانم خود - فریبا داوودی مهاجر - را برای جلب یک خانم وابسته به گروهک تروریستی و قاچاقچی مواد مخدر پژاک ، وجه المصالحه قرار دهید و نزد ایشان از مادر خانم خود، بدگوئی ها بفرمائید. اما سوای این نکته غیر اخلاقی ، مشکل هویتی هم دارید که نشانه کمبود شخصیت و بی اخلاقی است، زیرا خود را به عنوان " یکی از رهبران جنبش دانشجویی ایران" معرفی می فرمائید اما دانشجوی ایرانی هستید؟ ، رهبری چه کسی را بر عهده دارید و اصلا" در ایران در کجای جنبش دانشجویی قرار دارید؟ ( بماند که واقعا چنین جنبشی هست یا نیست !) . شما صرفا" یک فعال سیاسی اینترنتی هستید .
- همه دوستان آشنا به کانون نویسندگان ایران، روابط عاطفی من با شادروان ابراهیم یونسی، سید علی صالحی و سیمین بهبهانی را می دانند، و می دانند دکتر فریبرز رئیس دانا، خود را عموی من می داند و من هم او را عمو صدا می زنم . شما چرا فکری برای ترخیص سند خانه دکتر نمی کنید که ضامن شما شد و چرا وقت مبارک خود را صرف یللی تللی و گشت و گزار در اینترنت می فرمائی و به همه می پرانی!، اما این مرد دلسوز اقتصاد ایران، باید آخر عمری بی خانه و کاشانه شود ، این است دفاع از حقوق بشر ؟ ، شما امروزه با اشک تمساح به فکر زندانی های 40-50 سال پیش افتاده اید؟، اما این پیرمرد نازنین از زندان آزاد شود که دیگر خانه و کاشانه ای ندارد.
تمام این 5 نکته را در عین ادب و احترام نوشتم، که به گمانم شرط اخلاق و انصاف است که کرامت یک انسان به خاطر یک روایت متفاوت تاریخی، چنین پالمال نشود و امیدوارم در آینده با اعصابی آرام تر و نگاهی انسانی تر و با رعایت اخلاق به قضایا نگاه کنید.
انچه هم درباره کتاب فرموده اید، چون اصولا از تاریخ و تاریخ پژوهشی، به اندازه زبان چینی، تسلط دارید، و مطلقا دانشی در این زمینه نداری، نیازی به پاسخ ندیدم. چون صلاحیت و مشروعیت ورود به چنین مقوله ای را ندارید.
پاینده و بالنده باد ایران و ایرانی
عرفان قانعی فرد
[1] روزنامه شرق - ص 14 ؛ http://www.sharghnewspaper.ir/News/91/03/02/32240.html
http://www.sharghnewspaper.ir/Pdf/91-03-02/14.pdf
[2] http://www.tarikhirani.ir/fa/news/30/bodyView/2261/نقد.کتاب.«در.دامگه.حادثه».حقانی:.ثابتی.بهایی.است.قانعیفرد:.مفتش.مذهبی.نیستم.html