پاسخی به سروش(دباغ) ، اشکوری و بازرگان در جرس / سپاس از دکتر بنی صدر
عرفان قانعی فرد
http://radiokoocheh.com/article/149492
نکته : تنها جوانمری سایت کوچه بود که صدایم را بیان کرد و سایت جرس در یک رویه غیر اخلاقی و غیر حرفه ای، که به دور از منش دموکراتیک و ادعاهای آزادی بیان و قلم، گردانندگان متوهم آن - از انتشار این متن، خودداری کرد که اصلا اهمیت ندارد. تا انتشار نوار ویدئویی مستنداتم در یک شبکه ماهواره ای، بازی خوکی و شیوه فاشیستی شان را ادامه دهند - باکی نیست!
-------------------------------------------------------
می توان «اندکی از مردم» را برای «همیشه» فریب داد
حتی می توان «همه مردم» را برای «مدتی» فریب داد
اما نمی توان «همه مردم» را برای «همیشه» فریب داد
آبراهام لینکلن
«بدبخت ملتی» که تاریخش را نداند و شوربختر از ان،
ملتی که نخواهد «تاریخ کشورش» را بداند
احمد کسروی
اینجانب، نه به شخصی ارادت کورکورانه دارم و نه نفرت و رفتار مغرضانه. یک محقق تاریخ از نسل جوان ایرانم و می خواهم حقایق را بکاوم و در حد وسعم برای هم نسلانم بازگویم و ادعائی هم جز این نداشته و ندارم. تاریخ را می شود خواند اما نمی توان مخاطبان تاریخ و یا مورخان را فریب داد و قصد نسل جوان امروز ایران از ورود به تاریخ معاصر، گشودن دست فریبکاران و دغلبازان است که درمحراب و منبر، فرمایش ها می کنند. در برنامه صدای آمریکا هم اینجانب به روایات مختلف اشاره کردم و منابع متفاوت و قصد اهانت و استهزا به کسی را نداشتم جز کمی تلنگر به اندیشه شنوندگان خردگرا زدن که گاه از پس پرده، حکایاتی دیگر است و باید بیشتر اندیشید و شک باور بود.
1. آقای اشکوری، فرموده اید " شخصیت جهانی " اما بنده در این چند سال با چند شخصیت جهانی گفتگو کردم [ نوام چامسکی، برژنسکی، کسینجر، گری سیک، کاندولیزا رایس، آنتونی کورزمن، کنت پولاک و... ] اما هیچ کدام از این برجستگان، این شهیر را نمی شناختند و به نظر می رسد جهان شما، محدود به چند نفر خاص است و این هم بلا اشکال.
2. شما فرموده اید " از قضا در سالیان اخیر سروش هم در همان مرکز با علینقی منزوی همکار بوده" اما حسین حاج فرج دبّاغ فرموده اند " در عمرم 1 بار دیده ام "، تکلیف من را روشن کنید، کدام یک؟ و چرا شتابزده می نویسید ؟ ، در ضمن همکاری اداری دلیلی نمی شود که کسی سیر تا پیاز زندگی و عمرش را برای شما بازگوید آنهم به خاطر نزدیکی و انتصاب شما به یک طیف ، قشر و جریان خاص که وی تمایلی به ورودش نداشت.
3. همانقدر می توانم به دروغ استاد فقید و رادمرد جناب منزوی ، شک کنم که به مسلمانی شما، باور! . پس از دین رحمانی، چیزی نیاموخته اید، ربط به موضوع را هم شما تعیین نمی فرمائید که بنا به امیال شما باشد.
4. آقای دباغ ( سروش!) شما که به سید حسین نصر می فرمائی " منجم کاخ سلطنت"، به آرامش دوستدار می گوئی " ناآرام عقده ای "، به استاد نازنینم محمود دولت آبادی می پرانی " خفته ای در غار"، دیگر در نسل من، جز مریدان مسخ شده ات ، توقعی از شما جز استهزا و پرخاش نداریم، لابد این است آئین معرفت دینی و یا دروغ بی فروغ « روشنفکری دینی»!
5. آقای دانشمند و همه چیز دان ، شما چه اطلاعی از آقای پرویز ثابتی داری؟ هنوز نمی دانی فرق است بین یک مقام امنیتی و تحلیلگر امنیت ملی با یک شکنجه گر یا بازجو، از شما یکی بعید است . لااقل ذره ای شرافت از جناب پرویز خان ثابتی می آموختی که در کتاب گفت " از زائل شدن استعدادهای جوان، ناراحت بودم و هستم و نمی خواسنم استعدادهای جوان آب و خاکم، دنبال کمونیست ها و تروریست ها بروند و به باطل بروند"، شجاعت و شهامت می خواهد پذیرفتن عذرخواهی از انقلاب فرهنگی!
6. فرموده ای یک بار آن رادمرد بزرگ، شادروان منزوی برای درد دل نزد شما آمده، کسی که به اقرار شما 1 بار دیده اید، وی اگر ناگزیر نبوده که به خاطر نزدیکی شما به نهاد قدرت، شما را ببیند چه قرابتی داشته که نزد شما درد دل کند؟ ، شما که نه نسخه شناسی، نه محقق، نه اهل پژوهش تاریخ.
7. از محل اعراب نداشتن آشفته شده ای، ممکن است از محل اعراب خودتان در پیش از سال 1359 به من جوان خام، خشتی نشان دهی؟
8. لطف فرموده در چیزی به اسم اینترنت، زندگی نامه مهدی بازرگان را بخوانید تا متوجه شوید که وی ترمودینامیک خوانده و حتی کتابی به این اسم (ترمودینامیک در زندگی)، در سال ۱۳۳۴، توسط شرکت سهامی انتشار منتشر کرده. و البته شما زحمت کشیده و وحی را نقد کرده اید، بدانید که ایشان کتابی دارند (مسئله وحی، ۱۳۴۱، شرکت انتشارات قلم) که مطالعه اش، ضرری ندارد.
9. آقای بازرگان!، بوی کباب شنیده اید که فرموده ای " مصاحبه ای در شرایط فعلی با برنامه ریزی جریانی شناخته شده "، مگر قرار است آلتر ناتیو سازی شود ؟ کدام رقیب؟، همانطور که ابوی شما اجازه داشت خاطراتش را بگوید و در ایران بنویسند، ایشان هم حق انسانی دارد که بگوید و در امریکا منتشر کند. در ضمن بنده که در برنامه از آقای ابراهیم یزدی صادقانه تشکر کردم، و همیشه هم کرده ام، فرق بین واژه تشکر و توهین را هم می توانی در فرهنگ معین جستجو بفرمائید. ( حداقل مرحوم کریمپور شیرازی که معنی این 2 واژه را می دانست ! )
پس تاریخ معاصر نه آن است که شما می فرمائید و یا منحصرا چپ ها و توده ای ها و پیروان مصدق السطنه. ما نیز مردمانیم و حق داریم با محک، بسنجیم و بخوانیم و بکاویم.
از شرافت و مردانگی و ادب جناب دکتر ابوالحسن بنی صدر هم نهایت سپاس و تشکر را دارم که مثل همیشه، با لطف خود گره از کار فرو بسته ما گشود و یک لغزش تاریخی را روشن کرد و به صداقت مثال زدنی اش، مدیونم و انشالله درباره آن واقعه تاریخی بیشتر خواهیم جست. اما در 3 کتاب از زبان ایشان به لوموند اشاره شده که اسنادش را برای سایت روزنامه انقلاب اسلامی (فرانسه) جهت انتشارُ، طبق وعده، خواهم فرستاد و باید اصل منبع ارجاعی تصحیح شود.
هرچند بر مواضع خود سخت ایستاده ام و شکی در اندیشه ام ندارم. اما این پاسخ را ضروری یافتم چون دیدم که به قصد استهزا و تخریب و تمسخر، اظهار آرا و بیان عقیده فرموده اند و عجبم از آقای عطاالله مهاجرانی است که دور از زنار بستن در حضور شاه ستمگر عربستان ، در سایت جرس مطلبی را به سان توده ای های قدیم ، با اسم مستعار می گذارد که به کرامت انسانی یک نفر توهین شود و به سایت فرقه های پژاک و بارزانی ، ارجاع ها داده شود. هرچند در نابودی ایران و ایرانی ، تفاوتی بین اعراب و تجزیه طلبان نمی بینم، و این 2 فرقه را هم ضد انسان و ایران می شناسم. خواهان دفاع از آب و خاکم و سنگ سنگ ایرانم (و امثال شاپور بختیار که در کنار صدام حسین، نشستند تا به ایران حمله شود، نمی توانند برایم بت باشند.)
دیگر وقت پاسخ به انسان هایی موزه ئی را ندارم. وقت برنامه ای تلویزیونی محدود بوده و شاید ابهاماتی پدید آمده باشد که طبیعی است و انشالله کتاب را بخوانند، خواهند یافت حقیقت ماجرا را. و شما با این فرمایش ها، به قول پیر مقتدایم داریوش همایون " مشت بازی با سایه می کنید"!، فکر کنم سخنانم تلنگری بود برای نسل جوان، که بیشتر بخوانند و بکاوند و بجویند و
آخرالامر باید گفت بلوغ، فرایندی اجتناب ناپذیر است و این جنجال ها و احزاب و سازمان ها و رهبران ، جملگی میهمان تاریخ اند... دیر یا زود از لای غبار زمان و کنج های پنهان تاریخ، حقایقی بیرون می اید و ما نیز از این دوران تاریک و دردناک گذر خواهیم کرد و در ایینه خرد و عقلانیت به خود خواهیم نگریست و بدون شک این روند گریز ناپذیر تاریخ است.
بغداد – 1 اسفند 1390