کومله، گروهی تروریستی - تجزیه طلب یا عامل سرویس اطلاعاتی؟
این نوشته به بررسی وضعیت فعلی کومله در کردستان می پردازد که در لابلای نوشته، مولف به گفتگوهای خود با شخصیت های مختلف سیاسی – امنیتی اشاره و ارجاع دارد.
واژه "کومله " در زبان کردی ، به معنای "جمعیت، انبوه مردم، گروه، اجتماع" است و گاهی در ادبیات نوشتاری معانی "جامعه" و ندرتا "ملت" هم دارد. شاید نخستین بار 73 سال پیش، در سپتامبر 1937 - همزمان با حرکت اعتراضی کردهای ترکیه علیه حکومت مرکزی در منطقه درسیم - کومله یا جمعیت دارکوب در کردستان عراق در منزل برهان جاف شکل گرفت و این واژه در ادبیات سیاسی کردستان معاصر مطرح شد. بنا به اسناد تاریخی این جمعیت نوپا ، توانست نظر روشنفکران و محصلان و جوانان زیادی را به خود جلب کند و مکرم طالبانی می گوید " بعدها از پیکره آن حزب هیوا – امید – در کردستان عراق شکل گرفت".
در ایران هم، بعدها در 16 سپتامبر 1942 در مهاباد - در زیر درختان باغ حاج داوود در نزدیکی رود ساوجبلاغ - گروهی 17نفری جمعیت احیای کرد ( کومله ژ.ک) را تاسیس کردند و این لغت " کومله" هم در ادبیات سیاسی ایران به وام گرفته شد. در آوریل 1943 کمیته مرکزی تحت نفوذ و نظارت مخفی شوروی شکل گرفت و فعالیت زیرزمینی آن تحت پیشنهاد و تشویق روس ها درمنطقه رشد کرد. کومله ژ.ک قبل از پیوستن قاضی محمد، شعار کردستان بزرگ و ناسیونالیسم کردی را اعلام کرد و در صدد ایجاد کردستان خودمختار در ایران بود اما این طرح ناکام ماند گرچه برای دست یافتن به آرمان خود به شوروی تکیه زده بودند و به وعده هایشان خوش باور. وقتی کومله تاسیس شد از قاضی محمد به عنوان رهبر معنوی دعوت شد اما وی - بنا به توصیه روس ها - دوست داشت که شخصیت پشت پرده باقی بماند و البته گاه در نقش سخنگو ظاهر می شد اما هرگز به کومله نپیوست. تندرو ها به وی مشکوک بودند زیرا وی باوری به جدایی کردستان و تاسیس حکومت مستقل کردی نداشت و تفکری کاملا ایرانی داشت هرچند این روحانی دارای اخلاق ، در بازی سیاست روس ها و دامگه حادثه افتاد. در 16 اوت 1945 پس از بازگشت قاضی محمد از باکو، نام کومله ژ.ک به حزب دمکرات کردستان ایران تغییر یافت و اسم کومله کم کم از رونق افتاد. ( یک سال بعد هم قاضی محمد با سرنوشت تلخی روبرو شد و بنا به اسناد رکن 2 ارتش " سخنان بارزانی نزد رزم آرا و مقامات ارتش، سبب دستگیری قاضی محمد شد" اما تیمسار فرازیان معتقد است که " رزم آرا نقشی در اعدام قاضی محمد نداشت بلکه بخش تند رو ارتش ایران، مجازات سختی برای وی رقم زدند". سرانجام بارزانی بنا به کمک غیر مستقیم رکن 2 ارتش، در مرز باکو تحویل مقامات روس داده شدند گرچه خود افسانه های عبور از رود ارس را همچنان تکرار می کنند).
پس از شناخت شکل گیری و نضج گرفتن واژه کومله - در بررسی تاریخ سیاسی کردستان - باید اظهار داشت که این واژه بعدها در دهه 1960 دوباره مطرح شد اما کومله دوم نه تنها امتداد جریان سال 1942 نبود بلکه هرگز کومله جدید طرفدار قاضی محمد نبوده اند و برخلاف حرکت حزب دمکرات – در ایام بازگشت قاسملو – هیچ گاه – چه در ابتدای شکل گیری و چه در تجمع ها و مراسم خود – از عکس قاضی محمد استفاده نکردند. اما به هر حال آنها این واژه قدیمی را به عاریت گرفتند.
***
دهه 1960 و حرکت ظاهری و صوری بارزانی و کردهای عراق؛ در میان جوانان کرد دانشجوی مقیم تهران و دانشگاه های شهرهای بزرگ ایران، سودای ارتباط با این حرکت را داشتند که تاثیر مسایل مختلف سیاسی و جریانات مبارزاتی دانشجویی در آن مقطع زمانی، هم مطرح می باشند. در ابتدا به توسعه تشکیلات خود در سراسر ایران می اندیشیدند اما یوسف اردلان و صلاح مهتدی بر این باور اند که " صرفا بر روی مسایل کردستان تمرکز کردند" . جمشید امانی و پرویز ثابتی معتقدند که " از دید مقامات امنیتی ساواک پس از اعدام قاضی محمد و فروپاشی جمهوری مهاباد، قضیه کردهای ایران خاتمه یافته بود و گروه مرتبط به دمکرات در عراق حضور داشتند و کاملا تحت سلطه بارزانی بودند" و البته سفارت روس هم از بارزانی خواسته بود که وی اجازه شکل گیری حرکت جدی به کردهای ایرانی را ندهد تا ایران انگشت اتهام به سوی روس ها دراز نکند و حتی بنا به دستور ساواک، بارزانی بعضی از فعالان سیاسی کرد را ترور کرد و جنازه هایشان را به ایران تحویل داد. که عیسی پژمان آن را خوش خدمتی بارزانی می داند. اما این برخورد ساواک مانع فعالیت های سیاسی کردهای داخل ایران نشد. گرچه گروهی از سیاسیون محلی – مانند آصف، صادق وزیری، معتمد وزیری ، اردلان و .... – تعامل با حکومت مرکزی به شیوه ای علنی و رسمی را ترجیع می دادند.
در دوران 1970بنا به گفته پریماکوف " بنا به دستور ک گ ب و هماهنگی حزب توده، قاسملو به بغداد آمد" و با هماهنگی اداره امنیت عراق، عبدالله اسحاقی – احمد توفیق – که سکرتری حزب دمکرات کردستان ایران در عراق را به عهده داشت، توسط قاسملو؛ حذف می شود و خود او، اداره این حزب را به دست می گیرد. و به موازات آن، در اوایل دهه 1970 – سال 1348 - دوباره اسم یک حرکت سیاسی، کومله نام گرفت که در میان دانشجویان کرد دانشگاه های تهران پایه ریزی شد و البته بنیان گزاران آن ، به طورمخفیانه فعالیت می کردند که طبعا از دید ساواک این قضیه پنهان نماند( گرچه پرویز ثابتی و فرازیان و امین فروغی در ساواک، معتقدند که هرگز سازمان مطبوع آنان، اهمیتی برای این افراد بومی، قائل نبود و یا حتی آنان را نوعی تهدید علیه تمامیت ارضی به شمار نمی آورد) و امروزه در میان اسناد اسامی افرادی از کومله که در ظاهر رهبری فکری را بر عهده داشته اند اما در خفا مامور جمع آوری اطلاعات برای ساواک بوده اند، مبرز و آشکار است و ساواک صرفا آنها را مروج تفکر کمونیستی در میان دهقانان و کارگران می دانست. عیسی پژمان معتقد است که " هوادارانی هم یافته بودند اما اهمیتی نداشتند" و ثابتی می گوید که " سیاست کلان ما کنترل سخت افزاری کمونیست ها در داخل بود" و مقام امنیتی ساواک در آذربایجان می گوید " گاه در میان شهرهای بزرگ و گاها در روستاها، افراد هوادار و یا فعال آنها را دستگیر می کردیم و از 1971 تا 1977 – از صلح بارزانی با صدام حسین ( که ما مخالف بودیم) تا 2 سال قبل از انقلاب – کومله رکود واقعی داشت اما تشکیلات آنان، از هم گسیخته نشد و از حوزه شهری و فعالیت بین روشنفکرها به حوزه روستاها و کوشش بین دهقانان و پیله وران، رفتند".
سرانجام در 6 ماه قبل از انقلاب اسلامی ، فعالیت کومله و دمکرات در کردستان ایران، علنی شد. که حزب دمکرات خود را ادامه دهنده راه قاضی محمد نامید و عکس وی را – بدون توجه به اخلاق سیاسی وی - در میان دستان گرفتند. بنا به اسناد سازمان های امنیت ایران و آمریکا و حتی حزب بعث، در آغاز انقلاب ایران، آنها سعی در کنترل اوضاع کردستان داشتند تا در برابر قدرت حکومت مرکزی، عرض اندام کنند و حکومت را وادار به پذیرش خواسته هایشان نمایند. اما شوق در دست داشتن کرسی قدرت، نزاع را میان آنان و کومله جدی تر و عمیق تر ساخت. مقام امنیتی حزب بعث می گوید " وقتی که جنگ سنندج و سردشت رخ داد، ماموران ما به یاری کومله و دمکرات رفت تا در برابر ایران مقاومت کنند". و البته محسن رضایی هم بر این عقیده است که " بعضی افراد را دستگیر کردیم و خود اعتراف می کردند که با بعث رابطه دارند " .
از نوروز خونین سنندج – در 1358 به بعد - حکومت مرکزی ایران ، هیات صلح به کردستان فرستاد. امروزه اسناد بعث نشان می دهد که هر دو گروه کومله و دمکرات ماموریت برهم زدن امنیت نوار مرزی را در استراتژی خود داشته اند تا در مدت زمان قبل از حمله عراق به خاک ایران، حکومت مرکزی ایران را با چالشی جدی روبرو کنند. در نوار کاست های به جای مانده از مذاکرات کومله و دمکرات با حکومت ایران، کاملا می توان به " تند روی و عدم انعطاف و لجاجت " نمایندگان کومله پی برد که حتی به الفبای سیاست و دیپلماسی هم نزدیک نیست. صدر حاج سید جوادی و ابراهیم یزدی می گویند " انگار کومله دوست نداشت که با آرامش نوعی تعامل و صلح درست شود و سخنانشان گنگ و خواسته هایشان برای ما عجیب و غریب بود " و یوسف اردلان معتقد است " که برای ما فقط اهداف خودمان در کردستان مهم بود نه تعامل سیاسی با حکومت " . چهره مذهبی مانند شیخ عزالدین حسینی، به عنوان چهره سخنگوی حزب کمونیستی کومله مطرح می شود که محمد مکری این باور را دارد که " کومله با این سودا که شاید وی را در برابر امام خمینی مطرح کنند" و ابراهیم یونسی چنین اعتقاد دارد که " شیخ الفبای سیاست و اصول دیپلماتیک را نمی دانست و عشایری فکر میکرد و طبعا حکومت مرکزی نمی پذیرفت. نوعی غرور و جاه طلبی داشت". گرچه بعدها قذافی به "کمک مالی اش به شیخ" اشاره داشت. و بنی صدر در سنندج پرونده وی در ساواک و رابطه وی با حکومت پهلوی را جلوی آیت الله طالقانی نهاد اما شیخ کتمان کرد و یحیی صادق وزیری به خاطر می آورد که " با تحریک جوانان که در حین سخنرانی مرحوم آیت الله طالقانی اسلحه بر کف چوبی کنار خیابان می کوبیدند و می گفتند که رهبر فقط شیخ عزالدین و سپس جلسه سخنرانی بنی صدر را در مقابل بهم زد". بنی صدر در این باره می گوید " سخنان شیخ آشفته بود، گرچه کومله آتش افروزی می کرد اما شیخ هم از یک سو محرک و از سوی دیگر بازیچه سیاست کومله بود. شیخ اسلام را به مارکسیست لنینیست چکار؟" . اما شیخ عزالدین بر خلاف سخنان دیگران معتقد است که " سیاست هیات صلح، شفاف نبود". و یحیی صادق وزیری نوروز خونین سنندج را به خاطر " عملکرد کومله و مفتی زاده و اختلاف درونی کومله و دمکرات می داند " و اسناد انقلاب اسلامی حکایت از آن دارد که " معاون صفدری تلویزیون سنندج را به کومله تسلیم کرد و صدیق کمانگر از تلویزیون مردم را تحریک می کرد که به پادگان حمله کنند و بنا به سخن سرهنگ زیبایی – فرمانده ژاندارمری- تنها 300 هزار قبضه اسلحه به یغما می رود".
به هر حال در میان شور انقلاب و دریای احساسات و هیجانات ، کومله در میان مردمان سنندج و روستاهای پیرامون توانست نیروهای زیادی از جوانان را جذب کند. در پاییز 1357 « سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران – کومله» شکل گرفت وقتی با حمله نیروی قیاده موقت بارزانی ها به مرز عراق، بیرون رانده شدند در کردستان جنوبی تحت سلطه جلال طالبانی، سکنی گزیدند. در سال 1360 کومله بسیاری از هوادارانش را از دست داد و حزب بعث در اختیار آنان مقر و پایگاه نهاد و عملکرد کومله در دهه 60 قابل دفاع نیست و در ناآرام کردن و امنیتی کردن فضای کردستان متهم هستند و آسیب های زیادی به مردم کردستان وارد کرد. مسئول ژاندارمری وقت سنندج به یاد می آورد که " کومله نامه شورای شهر را جعل می کردند و به پاسگاه ژاندارمری می رفتند و سلاح تحویل می گرفتند".
پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق و ایران، کومله رابطه اش را با حزب دمکرات همچنان متشنج نگه داشت و جنگ برادر کشی میان آن دو حزب، صدها جوان کرد آرمانگرا را به خاک و خون کشانید. و هربار که جنگ داخلی رخ می داد و بیشتر از همدیگر را ترور می کردند ، رادیوی محلی ایشان آهنگ های شاد پخش می کرد و با افتخار از کشتن همزبان و هم کیش خود سخن ها می راندند و حماسه اش می خواندند و نان و نمک با استخبارات بعث را جنبش ملی گرایی کرد !. و دکتر مکری می گوید که " کومله راهکار و اصولی ثابت نداشت و مرتب تغییر موضع می داد. در اواخر تابستان 1983 بعد از ائتلاف با گروه سهند، حزب کمونیست ایران را – به دبیر کلی منصور حکمت - پدید آوردند و بعد از مدتی انشعاب کردند و حزب کمونیست کارگری شکل گرفت". که عبدالله مهتدی و ابراهیم علیزاده هرکدام جداگانه بر یک کرسی تکیه زدند.
در دوران جنگ ایران و عراق ، تنها قاسملو و رجوی با صدام دیدار داشتند و در بین حکومت عراق و کومله، تنها در سطح مقامات اداره امنیت رابطه ای وجود داشت و مسئول امنیتی سفارت آمریکا در عراق – سال 1984 - ، امروزه اذعان می کند که " بنا به دستور سیا، عراق از آنان به عنوان نیروهای اپوزیسیون ضد ایرانی حمایت می کرد اما جمع آوری اطلاعات از نیروهای ایرانی نخستین ماموریت کومله بود " . و گزارش های اسناد سیا مربوط به 1980 – 1986 بر این چند نکته درباره کومله دلالت دارد:
1. بمب گذاری در نقاط پراکنده شهرها یا روستاهای ایران
2. حمله به مساجد و نصب تیربار و اجرای رقص مختلط( نمونه شهریور 1362 سردشت)
3. حمله به مدارس و ترور معلم ها در کردستان به اتهام وابستگی به رژیم ( به علت دریافت حقوق )
4. ترور و انفجار در جهاد سازندگی و سپاه ( بیش از 19 مورد )
5. جنگ افروزی در سنندج و بهم زدن رابطه با حزب دمکرات
6. کمک به مهندسی اطلاعاتی استخبارات عراق
هرکدام از این موارد که شاید 34 مورد مستند در میان پرونده ها وجود داشته باشند ( البته کومله اسناد ایران را ساختگی و غرض ورزانه می نامد اما اسناد بعث و آمریکا هم از این امر حکایت دارد) و همچنین به انضمام آنها، حافظه شفاهی مردم سنندج هم هنوز باقی است. که چه زن ها و دخترانی را به بهانه کشانیدن به عرصه مبارزه از کانون خانواده جدا کردند و مانند مجاهدین خلق، فساد استفاده ابزاری از دختران را نشانه آزادی و تمدن نامیدند و اسناد خود بعث ، نشان از 56 مورد کورتاژ و سقط جنین دارد. و یا ایام بمباران سنندج میان عوام شایعه می کردند که صدام به کومله وعده داده است که هرگز این شهر بمباران نمی شود اما 43 بار بمباران شد و یا شبانه گاه در میان جاده ها و یا شهرها به لخت کردن و راهزنی به زبان تهدید و ترور، پرداختند و نمی توان از حافظه شفاهی مردمان این دیار پاک کرد. کومله آنچنان در میان اهداف حزب بعث و تامین های غیر مستقیم سیا، استتار کرده بود که گزارش های تحلیلی امنیتی سپاه پاسداران از سال 1983 به این سو، در باره این گروه به چشم می خورد هرچند که از عوامل محلی اطلاعات لازم جمع آوری می شد. اما نقطه اوج وابستگی کومله به بعث در ماجرای قتل عام 1988 حلبچه با بمب شیمیایی رخ می نمایاند که هزاران کرد در کمتر از 20 دقیقه جان باختند و کومله هرگز اعتراضی به این جنایت سبعانه نکرد و امروزه مدعی اند که خصوصی نامه ای به اداره امنیت و استخبارات نوشته اند اما در آرشیو بعث فقط تقاضای ایشان برای مداوای نیروی زخمی شان موجود است که آن هم توسط بعث، اهمال شد و از آن سو نیز قاسملو در روزنامه لوموند به کلی منکر قضیه بمباران شیمیایی شد !
و کم کم هر دو حزب در آغاز دهه های 1370 و 1380 دوران انشقاق های پی در پی را آغازیدند . پس از دوران جنگ ، کومله و دمکرات دوران سرد را همچنان طی می کنند دیگر خبری از شوروی هم نیست و دیوار برلین فروپاشید و این زمان بود که موج پناهندگان به اروپا آغاز شد . در اواخر دهه 1990به نام های کومله علیزاده و مهتدی شهرت یافت. پس از رفتن صدام حسین، کومله به چهار قسمت تقسیم شد . ( در 15/5/1379 انشعاب رخ داد). موج اختلافات درون گروهی موجب شد تا در کومله جناح مهتدی در تاریخ 30/6/1386در اردوگاه زرگویز در نزدیکی سلیمانیه، مشاجره لفظی بین گروه اقلیت و اکثریت به نزاع و چوب و چماق بیانجامد که با مداخله مقامات امنیتی و نظامی کردستان عراق، زخمی ها به بیمارستان منتقل شد. اما کرسی حزب کومله کردستان ایران را همچنان عبداله مهتدی بدست گرفت و عمر ایلخانی زاده هم کومله زحمت کشان کردستان ایران را داراست و سید ابراهیم علیزاده هم سازمان کردستان حزب کمونیست ایران – کومله را در اختیار دارد.
***
هر گروه و جناح، حزب به ماهواره و رسانه های متعدد دسترسی داشتند اما رسانه هایشان هیچ تفکری جدی و نو را به داخل جامعه کردها تزریق نکرد و جز قشر عوام و متعصب ، گوش شنوایی نیافتند و همیشه منتظر وقوع خبری در داخل ایران هستند تا مصادره به مطلوب و موج سواری کنند. هنوز دن کیشوت وار خود را نه "نمایندگان یک سازمان کردی " بلکه عین ملت کرد، می دانند و کمترین نقدی را بر نمی تابند و هر منتقد مشفق همزبان شان را نیز وابسته و مامور ناکجاآباد می نامند اما سرشان زیر برف است انگار و نمی دانند دوران تهمت و سیاه کردن گذشته که همانا یادگار حزب توده در ادبیات سیاسی ایران است.
کومله سال 1384 با سفر به آمریکا و درخواست از پنتاگون، می خواهند که گوی سبقت را از حزب دمکرات بربایند و در نقشه خاورمیانه جدید نئو کان ها سهمی و نقشی داشته باشند . و انگار گروهی از کارشناسان امنیتی سازمان سیا هم به آن وعده ها، دل خوش کرده اند و کتی. ر. و ماتیو . گ اظهار می دارند که " بعضی از مقامات امنیتی آمریکا از کومله می خواهد که توان عملی خود را نشان دهند " و شاید در پروژه نا آرامی نوار مرزی، بمب گذاری را هم شامل شود. حال کدام را باور کرد؛ اتهام ایران یا تکذیب کومله را ؟ با وجودی که خانم اپل از " ابراز رضایت بعث از همکاری اطلاعاتی کومله" پرده بر می دارد.
گرچه کومله - پس از 1967 - جمع اضداد و تناقض ها است اما کومله همواره سعی در فتح رسانه ها دارد و از اینجا باید نوک قلم انتقاد را هم اندکی به سوی استراتژی جمهوری اسلامی نشانه گرفت و پرسید که " این حزب را که از سال 1359 به بعد گروهک منحله نامیده اند ؛ اگر منحله است چرا هنوز اشخاصی به اتهام ارتباط با ایشان محاکمه و حتی اعدام می شود ؟ و در وصیت نامه امام خمینی؛ اسم دو گروه کومله و دمکرات ذکر شده اند اما آیا مردمان جامعه از دیدارهای پنهان و گفتگوهای غیر علنی میان کومله و حکومت؛ بی خبر گذاشته شده اند یا اصلا گفتگویی در میان نبوده است ؟ "
وقتی دو جوان در درگیری مسلحانه زحمی و دستگیر و سپس در محاکم قضایی به اتهام ارتباط به حزب کومله اعدام می شوند و اسم کومله در رسانه های داخلی هم مطرح می شود آیا به مطرح ساختن و اشتهار نام این حزب در میان جامعه کمک بلا عوض نشده است و زمینه مطلوم نمایی و قهرمان سازی و غوغای رسانه ای این حزب فراهم نشده است ؟ که طبعا این عکس العمل ها ، چیزی فراتر از منحله می نمایاند. و امروزه هم یک تیم بمب گذار تروریستی را به کومله نسبت می دهند و در میان رسانه ها از آن به عنوان تهدید علیه امنیت ملی کشور، یاد می شود که کومله هم طبعا بازی را ادامه می دهد و در کمتر از 1 ساعت خبر ایران را تکذیب می کند تا برای خود وجهه ای اجتماعی فراهم کند. ( اما وقتی یک جوان شتابزده و خام را در آستانه اعدام می بینند، لب به تکذیب رابطه نمی گشایند تا شاید وی را از خطر اعدام برهانند ! سلاح به دوش گرفتن آن جوان را نمایش می دهند که تو گویی صحنه ای است از قبل آراسته. ابراهیم علیزاده در سال 1383 در گفتگو با رادیو فردا از شوق پیوستن جوانان به کومله سخن به میان می آورد اما او در فرانسه و فرزندان برادران مهتدی در سوئد و لندن در ناز و نعمت خسبیده اند و آیا خون جوانان وطن برای شان اهمیتی دارد؟). در دهه 1360، سرنوشت صدها نفر به خاطر نوعی اوهام اثبات نشده درباره گرایش به این حزب، تخریب شد اما گناه نسل نو چیست ؟
صارم الدین صادق وزیری معتقد است که " جامعه مناطق کردنشین پیشروتر و توسعه یافته تر از احزاب کردی بودند و آنان کمترین نقشی در ساختار سیاسی کردستان امروز نداشتند" . و نسل جوان منطقه کرد نشین هم می دانند که کومله امروزه روز دیگر نقشی و تاثیری در حرکت سیاسی کردستان ندارد و سخن شان بوی کهنگی می دهد و با ادبیات بیات شده هم نمی توان یک نسل را به خود جلب کرد. اما آیا سخن ژنرال پترایس در این باره صدق می کند که کومله نیروی ذخیره برای اعمال فشار به ایران است ؟ اگر سخن پترایس درست نیست پس می شود پرس و جو کرد که چرا به کلی با اسلحه، وداع گفته نمی شود؟ و جمهوری اسلامی آیا تعداد 600 نفر در کومله را – در3 یا 4 گرایش مختلف - تهدیدی جدی تلقی می کند ؟ بنا به گفته رمضانزاده ، با وجود داشتن نمایندگان محلی در میان احزاب ، چه هراسی وجود دارد ؟ و آیا گروه آمریکایی را تشویق نمی کند که بهتر به تاثیر گذار بودن این نیرو، بیاندیشد ؟ اگر جمهوری اسلامی ایران دچار توهم شده است که کومله با آمریکا همکاری دارد اما سفیر وقت آمریکا در عراق، از قرارداد مقام امنیتی با کومله سخن می راند، آیا او هم متوهم شده است و یا جعل خبر می کند؟ روزنامه کریسیتن ساینس مونیتور که دیدار کومله با آمریکایی ها را در سال 1385 افشا می کند، آیا آنان هم بنا به دستور مقامات جمهوری اسلامی ایران چنین خبری را ساخته و پرداخته می کنند؟ آیا کومله انتظار دارد که در جریان رشد و آگاهی و عقلانیت مدرن نسل جدید جوانان ایران با فریب و دستاویز قراردادن سیاست های امنیتی کشورهای دیگر، جایگاهی اجتماعی بیابد و در داخل جنبش های فکری و اجتماعی نسل نو، قابل اعتماد باشد؟
***
• در این نوشته مولف به گفت و گوهای خود با 21 چهره، اشاراتی داشته است:
اپل ؛ اردلان، یوسف ؛ امانی، جمشید؛ بنی صدر، ابوالحسن ؛ پریماکوف ؛ پژمان، عیسی؛ ثابتی، پرویز ؛ حاج سید جوادی، صدر ؛ حسینی، عزالدین ؛ رضایی، محسن؛ رمضانزاده، عبدالله؛ ژنرال پترایس ؛ صادق وزیری، صارم الدین ؛ طالبانی ، مکرم ؛ تیمسار فرازیان ؛ قذافی، معمر؛ کتی. ر؛ ماتیو . گ ؛ مکری، محمد؛ مهتدی، صلاح؛ یزدی، ابراهیم ؛ یونسی ، ابراهیم.