http://www.ebtekarnews.com/Ebtekar/Article.aspx?AID=19713#89436

آمدن بارزانی به ایران، پس از آخرین دیدارش در 2 سال قبل، و خواسته های شورای عالی امنیت ملی ایران از وی، این بار پیام آور صلح است، بارزانی نیک می داند که ثمره جنگ، جز خون و بی نظمی و آوارگی و عقب ماندگی چیزی را به همراه ندارد و طرفه زمانه اینکه در 31 اوت 1996 بود که وی در چنین روزهایی از ایران خواست که به او کمک کنند تا شهر اربیل را از حزب رقیب بازپس بگیرد اما ایران به برادر کشی کمکی نکرد و وی دست به دامان ترکیه شد و آنها هم پاسخی مشابه دادند و عاقبت خود حکومت مرکزی وقت عراق پیامشان را پاسخ داد و آن شهر با تانک و توپ، بازپس گرفته شد تا پایتخت کردستان در زیر رکاب و قدرت این حزب باقی بماند و امروزه بعد از 15 سال، بارزانی می داند که با جنگ و گلوله، حقی از حقوق کردها بدست نمی اید و خود در چند روز اخیر گفت که تنها راه دیپلماسی است که پاسخ می دهد .

از سالهایی که قیام 1961 کردها در کردستان عراق شروع شد و ساواک حامی و پشتیبان حرکت بود، معمولا حزب دمکرات کردستان عراق، سعی در کنترل حرکت سیاسی کردهای ایران را داشت که چیزی را خلاف میل شاه نگویند و عملی خلاف ایران نکنند و در 1967 که افسران ارشد امنیتی موساد – با کمک شاه و ساواک – به کردستان عراق رفتند و در میان حزب دمکرات کردستان عراق، دستگاه امنیتی را تشکیل دادند و این همکاری را ترک ها نوعی جنون می دانستند اما به هر حال، در ان ایام گروهی از کردهای ایران در حزب دمکرات ، با این نگرش که از زیر یوغ فرد پرستی رئیس قبیله ای عامی و امی رها شوند، خواستند قیام مسلحانه علیه حکومت شاهنشاهی را انجام دهند و سال 1968 بود که حزب دمکرات کردستان عراق، انقلابیونی مانند شریف زاده و معینی را به همراه 50 نفر از چریک های حزب دمکرات کردستان ایران، تحویل ساواک داد و شاید صیادیان مسئول ساواک آذربایجان، از این عمل حزب دمکرات عراق خوشنود به نظر رسید اما به هر حال اکثر چپ های دارای فکر انقلابی به زیر چتر حمایتی جلال طالبانی رفتند که او دل در گرو اندیشه چپ داشت و مائویستی قهار بود.

در این ایام، مسعود بارزانی، شاید شمار عمرش بیشتر از 16 نبود و نمی دانست که روزگارانی خودش هم برای ایران و ایرانی، می خواهد کاری را انجام دهد.و امروزه نمی توان گفت که کردهای ایران، نمی توانند به خاطر وجود اقلیم کردستان عراق، فعالیت و حرکتی مستقل داشته باشند، بلکه می توان گفت که بارزانی ها ، از سال 1961 تا 1975 یک دوران و برهه را پیموده اند و از 1357 تا امروز هم در دوران های ادریس و مسعود بارزانی، شاید سیاست بر همان پاشنه می چرخد، اما بهر حال امروزه دوران دیگری است و به جای جنگجوی کوهستانی بودن و مسئول قبیله ای بودن در قصبه ای به نام بارزان، بر کرسی ریاست اقلیم کردستان تکیه زده است و لاجرم سیاست شان نیز دستخوش تغییر به مقتضای ضرورت زمانه.

 روزگاری که اوجالان باور و اعتقادی به اقلیم کردستان عراق و خانواده بارزانی نداشت و امروزه هم پ ک ک ، آرامش و آسایش و امنیت نوار مرزی کردستان را با مخاطره روبرو کرد و علنا آمدن بارزانی به ایران پیام آور این نکته است که بارزانی هرگز ریاست خود و یا اقلیم را فدای رشد و نمو یک حرکت مافیایی نمی کند و فرقه ای که از روز نخست ، خشونت و جنجال را دنبال کرد.

البته مقام های امنیتی ایران هم اعتراض هایی را به بارزانی خواهند داشت و ان هم روایت ایشان است که " حضور افرادی مخالف در قالب و پوشش روزنامه نگار و فعال حقوق بشر و ... در خاک اقلیم کردستان بود که از انجا سکوی پرتاب پناهندگی به اروپا شدند، و یا در کردستان نشریه کرد – اسرائیل منتشر می شود و یا در وب سایت های زنجیره ای وابسته به حزب بارزانی، سیاست مخالفت را در پیش گرفتند و دم از تفکر بیات شده اشاعه تجزیه طلبی و تشکیل حکومت کردی مستقل و پرچم کردستان و..."  که اکنون با دنبال گرفتن این قضایا هر کدام در جلسات امنیتی میان مقامات ایران و کردستان، بحث شد و البته میزان حساسیت و آستانه تحمل حزب بارزانی طبعا پایین تر بود و هر گاه نقدی در نشریات ایرانی منتشر شد، سعی در حذف ان داشته اند زیرا در ایران و ترکیه، مراکز حفظ منافع تحت عنوان موسسه فرهنگی دایر کرده است و شاید امروز هم ایران از ایشان تقاضای متقابل دارد که چرا در خاک کردستان عراق ، حکومت اقلیم چنین مواردی امنیتی را رعایت نکرده!.

به هر حال بارزانی در تهران، می خواهد خود را پیام آور صلح بداند و طبعا از کارت آرام کردن پ ک ک برای نزدیک شدن به مقامات ایران، استفاده کند. اما پ ک ک ، بنا به فطرتش، در شیپور جنگ خواهد دمید، چون ایمان و اعتقادی به آرامش و آسایش ندارد و راز بقایشان در غوغا است و جنجال و کمترین سودی برای کردها نداشته و ندارد. از طرفی برای بارزانی تکیه گاهی جز ایران و ایرانی نبوده و نیست و ملزم به رعایت حسن همجواری.